مراد کانائف یکی از خبرنگاران مطرح کشتی در روسیه است که طی سالهای گذشته مصاحبههای خواندنی و جذابی را با اهالی برجسته کشتی دنیا ترتیب داده است. وی در سال 2006 نسبت به جمعآوری و گزینش مصاحبههای مذکور و چاپ آنها در قالب یک کتاب مستقل اقدام نمود و این کتاب که "اساتید تشک بزرگ" نام دارد به چاپ رسید.
روابط عمومی فدراسیون کشتی که یک نسخه از این کتاب را در اختیار دارد با توجه به مطالب و عکسهای جذاب موجود در این کتاب تصمیم گرفته تا به تدریج گزیدهای از این مطالب را ترجمه و بهمراه عکسهای مربوطه به منظور استفاده علاقمندان، در سایت خود قرار دهد.
حضور شاهمرادف در ایران بهانهای شد تا در نخستین گام، مصاحبهی یوری شاهمرادف با کانائف را در دو بخش به خوانندگان عزیز تقدیم نمائیم.
بخش نخست:
زیر ذرهبین خبرنگاران سمج
به گمانم سال 91 بود که به طور اتفاقی یکی از روزنامههای پرخوانندهی ترکیه به دستم رسید. روی صفحهی اول این روزنامه، عکس رنگی بزرگی از یوری شاهمرادف چاپ شده و در کنار آن با حروف بزرگی نوشته بود: "اخذ تابعیت ترکیه توسط مربی روس". چند تایی از روزنامههای داخل روسیه هم به دنبالهروی از روزنامهی ترکیهای، این خبر داغ را چاپ کردند. مردم آن دوره هم که همگی در زمان حکومت شوروی زیسته بودند و عادت داشتند که اخبار روزنامهها را باور کنند، فکر کردند که این مربی سرشناس واقعاً ترکیهی پرزرقوبرق را به روسیه ترجیح دادهاست. اما وقتی که شاهمرادف پس از سالیان سال کار و مسافرت، به جای رفتن به ترکیه، سر از خانهی خودش درآورد، فکر کردند که احتمالاً اشتباهی رخ داده است.
یوری شاهمرادف با به یادآوردن جنجالی که آن روزنامهی ترک به پا کرده بود لبخندی میزند و میگوید:
- آن روزها چه چیزهایی که دربارهی من نمینوشتند! که مثلاً من میخواهم تبعهی ترکیه بشوم؛ از رئیسجمهورشان هم بیشتر حقوق میگیرم؛ آنچنان ثروتمند شدهام که میتوانم سگام را در هتل مخصوص سگها نگهداری کنم... ببینید این روزنامهها با گنا ساپونوف چه کردند؟ (خنده) او مربی مطرح ما در کشتی فرنگی است و درست مثل خودم بر اساس قراردادی که با ترکها بسته بود، در آنجا کار میکرد. روزنامهها عکس او را که به علت خستگی بعد از تمرین، نشسته و سرش را پایین انداخته بود، چاپ کرده بودند. کنار آن عکس هم یک تیتر خودنمایی میکرد: "مربی روس گرسنه مانده است". آنطور که بعداً معلوم شد، آن زمان جلوی پرداخت دستمزد همکار من را گرفته بودند و روزنامهها هم همین را بهانه کرده و سوژه ساخته بودند! من از این موضوع ناراحت نشدم، زیرا میدانستم که شیوهی کاری خبرنگاران ترک همین است. کافی است خون از دماغ کسی بیاید تا از آن یک جنجال درست کنند. علاوه بر این، آنها قصد و غرض بدی را از انتشار چنین خبرهایی نداشتند. همیشه رابطهیشان با من خوب و عادی بود، چرا که من همواره کار خودم را خوب انجام میدادم.
- شماهمین الان هم میتوانستید در یک کشور غربی و مرفه کار کنید و زندگی راحتی داشته باشید؛ اما تصمیم گرفتهاید که به داغستان بازگردید، یعنی همان جایی که زمانی راه خود را در کشتی آغاز کردید.
- من سه سال در ترکیه و دو سال هم در ایتالیا تیمهای ملی این کشورها را تمرین دادهام و کتابهایم را هم در این کشورها منتشر نمودهام. حقوق خوبی میگرفتم و هیچ مشکل معیشتی هم نداشتم؛ هر مشکلی هم که پیش میآمد، آنها به یاریام میآمدند. وقتی که داشتم ترکیه را ترک میکردم، رئیس فدراسیون کشتی این کشور یعنی احمد آئیک که پهلوانی نامی و دوست قدیمی من هم هست، به من پیشنهاد کرد تا قرارداد جدیدی را با هم منعقد کنیم و هر مبلغی را که من تمایل داشته باشم در آن قید کنیم. در داغستان هم سعی کرده بودند تا تمام شرایط را برای من فراهم آورند، البته احتمالاً نه به خوبی و راحتی آن شرایطی که در خارج از کشور داشتم؛ با این وجود کار در اینجا بسیار برای من جذابتر است. داغستانیها به طور ژنتیک مستعد کشتیگیر شدن هستند و شمار کسانی که در این جمهوری دوست دارند به این ورزش بپردازند، برخلاف بسیاری از مناطق دیگر روسیه و دیگر کشورها، نه تنها کم نمیشود، بلکه پیوسته در حال افزایش است. این وضعیت حتی اگر کنترل هم نشود، ما همواره قهرمانان خود را داریم. اما اگر آن را تحت کنترل خود در آوریم، موقعیتهای تازهای را ایجاد کنیم، برای ورزشکاران و مربیان ایجاد انگیزه نماییم، آنموقع است که میتوانیم داعیهی رهبری کشتی نه فقط روسیه که جهان را داشته باشیم. نخستین کسی که متوجه این موضوع شد، شاهرودین شامخالوف بود؛ در زمان حیات او بود که جمهوری ما ستارگانی همچون علی علیاف، زاگالف عبدل بیکاف، ولادیمیر یومین، روسلان عاشورعلیاف و آرسن اللهوردیاف را در عرصهی ورزش کشتی به دنیا معرفی نمود. در زمان شاهرودین ماگومدوویچ، استعدادها و تواناییهای کشتیگیرانی چون ماگومد رمضانوف و آرمیناک کاراپتیان که به نوعی برگهای برندهی مربیان خود به شمار میرفتند کشف شد. در اینجا باید از مسئولان فعلی جمهوری داغستان نیز یاد کرد که با توجهات خود نسبت به ورزش، در پیشرفت بسیاری از رشتههای آن از جمله کشتی انگیزشی جدید را ایجاد نمودند. در این چند سال اخیر کشتیگیران آزادکار داغستانی در تمام مسابقات بینالمللی مطرح به طور پیوسته مقام قهرمانی را کسب نمودهاند؛ باید توجه داشت که زمانهایی بودهاست که ما طی 16 سال متوالی قهرمان المپیک و تقریباً طی 10 سال پیدرپی قهرمان جهان نداشتهایم. خوب مشخص است که این سطح از دستآوردها در این چندسالهی اخیر بدون همکاری و تشریک مساعی بسیاری از مربیان و دستاندرکاران ورزش امکانپذیر نبوده است. من خودم را نیز در این دستآوردها شریک میدانم، چرا که در آموزش و آمادهسازی قهرمانانمان شرکت داشتهام. هر کدام از این پیروزیها با خودش شادی و رضایت به همراه میآورد، شادی و رضایت از اینکه تجربیات و دانش تو مورد نیاز بوده و از آن استفاده شده است؛ اما مسئله این جاست که هنگامی که در خارج از کشور کار میکردم، چنین احساسی به من دست نمیداد.
چگونگی ترتیب دادن یک نمایش مضحک توسط کولن رئیس وقت فیلا
- آنطور که مشهور است، زاگالف عبدلبیکاف نخستین کسی بود که داغستان را برای اولین بار در سال 1972 صاحب مدال طلای المپیک نمود. اما تا قبل از او شما و علی علیاف هم بخت رسیدن به این موفقیت را داشتید. ولادیمیر نازلیموف شمشیرباز مشهور داغستانی هم که در المپیک 1968 شرکت کرده بود، اظهار داشته بود که شما تنها به خاطر تصمیم داوران بود که پشت خط مدالآوران المپیک قرار گرفتید. اما خودتان بگویید که آن سال در مکزیکو چه اتفاقی برایتان افتاد؟
- من به خوبی خودم را برای آن المپیک آماده کرده بودم و اصلیترین مدعی کسب عنوان قهرمانی به شمار میرفتم و در میان کشتیگیران تیم پرستارهی آن زمان اتحاد جماهیر شوروی، کمترین آمار باختهای برونمرزی را داشتم. یک هفته مانده به شروع مسابقات المپیک همانجا در مکزیک (پیش از آن چنین مسابقاتی را یک سال پیش از بازیهای المپیک برگزار میکردند و تمام کشتیگیران برجسته در آن حاضر میشدند) موفق شدم که با اختلاف آشکاری تمام حریفانم را شکست دهم. من هنوز هم کتابی را که آرکادی لنتس رئیس بخش ورزشهای کاربردی کمیتهی ورزش اتحاد شوروی تألیف کرده و پیش از سفرمان چاپ نموده بود، دارم. خود او کتاب را برایم با چنین جملهای امضا کرده بود: "تقدیم به یوری شاهمرادف قهرمان بیچونوچرای المپیک نوزدهم". لنتس کشتی را به خوبی میشناخت و همیشه در جریان کم و کیف مسابقات کشتی من بود و مانند بسیاری دیگر به موفقیت من در المپیک ایمان داشت. اما تمام این پیشبینیهای خوشبینانه بعد از آنکه من در سومین مسابقه نتیجه را به روبن فرانسوی واگذار کردم، نقش برآب شد. در جریان آن مسابقه من ابتدا 5 بر هیچ از حریف جلو بودم، بعد هردوتایمان دو اخطاره شدیم و بعد ظرف سه ثانیه مانده به انتهای مسابقه، به علت کمکاری به من اخطار سوم را دادند و بدین ترتیب حریف را پیروز اعلام کردند؛ و این در حالی بود که من مسابقه را 7 بر 2 از حریف خود جلو بودم. احساس میکردم که موضع داوران در آن مسابقه علیه من بوده است، اما هیچگاه اجازهندادم به مخیلهام خطور کند که میتوان چنین راحت و آشکارا روی نتیجهی یک مسابقه اعمال نفوذ کرد. همهچیز برای همه روشن بود. روژه کولن، رئیس وقت و قدرتمند فیلا هم شاهد برگزاری این مسابقه بود. طبیعتاً او مایل بود که هموطن خودش پیروز شود و فوراً هم این را به همه نشان داد. طبق پروتکل مسابقات بنا بود که مسابقهی من و روبن روی یکی از تشکهای کناری برگزار شود. وقتی که من و حریفم برای مسابقه به روی تشک رفتیم، با هم دست دادیم و آمادهی مبارزه شدیم، اطرافیان روژه کولن آمدند و خواستند که مسابقه روی همان تشکی انجام شود که رئیس فیلا روبروی آن نشسته است. همین جریان کافی بود تا داوران بفهمند که چگونه باید در آن مسابقه قضاوت کنند. البته بعد از آن باخت مضحک، همان موقع نفهمیدم که چه اتفاقی افتاده است و تنها پس از بازگشت به دهکدهی بازیها و دیدن پلاکارد تبریک مدال طلای یکی از المپینهایمان بود که حالم بد شد. تا آن هنگام نمیدانستم که قلبم در کجای بدنم واقع شده است، اما بعد از این جریان چنان قلبم درد گرفت که به کمک پزشکها احتیاج پیداکردم. اعتراف میکنم که دوست ندارم این واقعهی دردآور را که من را از گرفتن مدال المپیک محروم کرد به یاد بیاوم. دوست ندارم تقصیر را به گردن داوران بیندازم و هر حرفی را در این مورد بیهوده میدانم. اگر قوی باشی و ازحریفت برتر، نباید هیچ بهانهای به دست داوران بدهی تا به ضرر تو سوت بزنند. من در دیدارهایی که پیش از آن روبروی همان حریف فرانسوی داشتم، اینگونه عمل کرده بودم و بدون استثنا پیروز شده بودم؛ البته باید در المپیک هم همینطور جلوی او کشتی میگرفتم.
- شما که شانس حضور در المپیک بعدی و محقق کردن آرزویتان را داشتید؟
- بله من همه کار کردم تا به المپیک بروم؛ در سال المپیک در تمام مسابقات به مقام قهرمانی رسیدم، از جمله مسابقات قهرمانی شوروی. اما در وزن من لوان تدیاشویلی را که در مسابقات قهرمانی کشور مقامی بهتر از چهارم بدست نیاورده بود به مونیخ فرستادند. آیا او در آن زمان قویتر از من بود؟ آن هنگام مجموع نتایج مسابقات رودرروی ما 4:1 به سود من بود. من از لوان دلخور نیستم. او مقصر نیست که جای من را گرفت – این تصمیم را مربیانی گرفتند که مشخصاً به موفقیت او بیشتر اعتقاد داشتند و آنطور که وقایع بعدی نشان دادند، اشتباه نکرده بودند. تدیاشویلی در آن المپیک، یعنی 1972 مونیخ، به مقام قهرمانی رسید. مدیران تیم ملی فهمیده بودند که نسبت به من بیعدالتی روا داشتهاند و به همین خاطر و به منظور تسلی دادن من، قول دادند که در مسابقات قهرمانی سال بعد از المپیک مرا در ترکیب تیم بگذارند.
شجاعت خداحافظی به موقع از دنیای قهرمانی
- با این وجود شما که رنجیده بودید، منتظر مسابقات قهرمانی جهان نماندید و از دنیای کشتی قهرمانی خداحافظی کردید. اینطور نیست؟
- رنجیدهخاطر که بودم، اما علت خداحافظیام این نبود. فقط متوجه شده بودم که دیگر موقع رفتن است. سرگی پرهآبراژنسکی کارشناس مشهور کشتی، زمانی گفته بود: "باید آنقدر شجاع بود و مردانگی داشت که به موقع از ورزش خداحافظی کرد". حال خودتان ببینید که چه تعداد زیادی از ورزشکاران بزرگ ما این شجاعت را نداشتهاند. آنها به هرنحوی سعی میکردند تا دوران ورزش قهرمانیشان ادامه بیابد؛ خداحافظی میکردند و دوباره برمیگشتند و وقتی که دیگر فروغی برایشان نمیماند، اگر نگوییم بینوا، ولی کاملاً بیپناه و درمانده به نظر میرسیدند. موارد نادری هستند که ورزشکاران بزرگ در اوج افتخار، به زیبایی و بدون هیچ گونه تاسفی با دنیای قهرمانی خداحافظی کرده باشند؛ همانگونه که مصطفی داغستانلی و الکساندر مدوید اینکار را کردند. آنها که توانسته بودند تمامی عناوین موجود در کشتی را کسب نمایند، چهارگوشهی تشک را بوسیدند و بدون اینکه شکستی را متحمل شده باشند، با کشتی خداحافظی کردند. رفتن به آن دوره از مسابقات قهرمانی جهان برای من جذابیتی نداشت، چرا که پیش از آن این عنوان را کسب کرده بودم. ضمن اینکه نمیتوانستم تا المپیک بعدی هم خودم را در اوج نگه دارم و من با برآوردی منطقی که از تواناییهای موجودم به عمل آوردم، تصمیم به ترک کشتی گرفتم.
- شما در همان سال 1972 هدایت تیم ملی کشتی شوروی را بر عهده گرفتید. و این اتفاق نادری بود چرا که در آن موقع تنها 30 سال داشتید.
- بله اتفاق بیسابقهای بود، چرا که تا آن زمان من یک روز هم به عنوان مربی کار نکرده بودم. این آرکادی لنتس بود که متوجه قابلیتهای من برای هدایت تیم اصلی کشور شد. ظاهراً آن زمان که من به نحوی در تألیف کتابش به او کمک میکردم، شناخت من از کشتی، وی را تحت تأثیر قرار داده بود. ضمن اینکه او محتملاً شنیده بود که من در تیم ملی نقش یک مربی – کشتیگیر را داشتهام، البته اگر بتوان چنین اسمی برای این کار گذاشت. من در هنگام تمرین، جای مربیان (سازندهی کشتیگیرها) را با هم عوض میکردم و به دوستان همتیمیام در فراگیری و اجرای فنون مختلف کمک میکردم. خوب نیست که از خودم تعریف کنم ولی در آن سالها از نظر تکنیک و تاکتیک من از دیگران آمادهتر بودم و سه بار در مسابقات قهرمانی اروپا به عنوان فنیترین کشتیگیر انتخاب شدم. اینگونه بود که لنتس مرا به آناتولی کالسوف نایبرئیس کمیتهی ورزش اتحاد شوروی معرفی کرد و آنها هم بعد از انجام مذاکرات و مباحثاتی چند مرا به سمت سرمربی تیم ملی انتخاب نمودند. من از یک طرف از این عنوان و سمت جدید خوشحال بودم، اما از طرف دیگر شک و تردید اینکه آیا از پس این کار برمیآیم یا نه، مرا عذاب میداد. بعد از بازگشت به داغستان فوراً برای گرفتن مشورت پیش شاهرودین شامخالوف رفتم،چرا که او نزد همهی ما ورزشکاران از اعتباری بی چون و چرا برخوردار بود. شامخالوف بعد از اینکه به حرفهای من گوش کرد گفت: "حالا که به تو چنین مسئولیتی را دادهاند و تو را به پایتخت دعوت کردهاند، قبول کن و برو". من هم رفتم و بدین ترتیب به یک معنی، تبدیل شدم به بخشی از این تجربه و آزمایش. چرا که پیش از این هیچ یک از ورزشکارانِ قبل از من در این گونه موارد به مدیران تیم ملی اعتماد نکرده بودند.
پایان بخش نخست.