سجل احوال پهلوانان ایران

شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۰ 12:06

"پوریای ولی"



نفس با او، سر درشتی داشت
یک نفر، یک زمان دو کشتی داشت
عقل گفتا، که ترکتازی کن
عشق گفتش که عشق بازی کن
عقل گفتا، بگیر بازوبند
عشق گفتا که عهد با او بند
عقل گفتا بر او شکست آور
عشق گفتا دلی به دست آور
عقل گفتا کمر شکن باید
عشق گفتا اشک پیرزن آید
عقل گفتا که شهره‌تر گردی
عشق گفتا که کوجوانمردی
آنچه از تاریخ پهلوانی‌ها در ایران بر جای مانده، شرح حکمت‌ها و داستانهایی است که علیرغم بزرگی و تنومندی پهلوانان این سرزمین، جملگی بر تواضع و فروتنی آنان صحه گذاشته است.
انسانهایی که با عمل به آموخته‌های دینی و فرهنگی، مورد اعتماد مردم واقع شدند و نامی نیک از خود به یادگار گذاشتند.
و امروز یکی از ذخایر معنوی و فرهنگی که از تاریخ کهن این مرز و بوم برای نسل‌های متمادی این آب و خاک بر جا مانده همان رسم پهلوانی و جوانمردیهاست که بسیاری از آنان سینه به سینه از پدران و اجداد ما به نسل امروز رسیده است.
اما یکی از شگفت‌انگیز‌ترین حکایت‌های پهلوانی در ایران که همچنان پس از قرنها نام او بر تارک این ورزش می‌درخشد قصه زندگی "محمدخوارزمی" معروف به " پوریای ولی" است .
پوریای ولی را باید سجل احوال پهلوانان ایران نامید. شخصیتی که در نظر ورزشکاران این رشته به "اولیاءالله" معروف است.
جامی شاعر بزرگ معاصر پوریای ولی در کتاب خود "نفجات‌الانس" او را در زمره "اولیاء" شمرده است.
پهلوان پوریای ولی در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری می‌زیسته و آنچه در تاریخ آمده زمان وفات اوست که در سال 723 هجری قمری از این دنیا رحلت می‌کند. مهمترین خاطره‌ای که از دوران پهلوانی پوریای ولی، پهلوان، عارف و شاعر ایرانی متخلص به قتالی به یادگار مانده است، کشتی معروف او با پهلوان هندی در شهر خوارزم است.
گویند: از طرف هند پهلوان جوانی به قصد کشتی گرفتن با پوریای ولی به خوارزم می‌آید چون به آنجا می‌رسد حاکم خوارزم دستور می‌دهد، در یک روز معین (جمعه‌ای) همه مردم در میدان عمومی و بزرگ شهر جمع شوند.
در شب نبرد، مادر پیر پهلوان هندی که با همه ناتوانی و به خاطر محبت به او به خوارزم آمده بود. مرتب فرزندش را مورد نصیحت قرار می‌دهد که دست از این مبارزه بردارد و به پهلوانی شهر خود قانع باشد و آبروی خود را نبرد.
اما پهلوان هندی از مادر خود می‌ خواهد تا برایش دعا کند و به او می‌گوید: دعای تو به عنوان مادر قوی‌تر از زور و بازوی پوریای ولی است.

آن شب مادر پیر پهلوان به مسجد می‌رود و در گوشه‌ای به راز و نیاز با خدا می‌پردازد و همچنان فرزند خود را با اشک و آه دعا می‌کند.
پوریای ولی هم که مشغول خواندن نماز در مسجد بود صدای ناله‌ها و دعاهای پیرزن را شنیده و متوجه اشکهای او می‌شود.
پوریای ولی با اینکه او را نمی‌شناخت به سمت پیرزن رفته تا به او کمک کند. وقتی از پیرزن می‌خواهد که مشکل خود را بگوید او همه ماجرا را برای پوریای ولی تعریف می‌کند و وقتی حرف‌های مادر پیر را می‌شنود منقلب شده و به او می‌گوید: مادر، فرزندت درست می‌گوید، این را بدان که قدرت دعای تو به مراتب از زور و بازوی پهلوان این شهر قوی‌تر است من به شما قول می‌دهم که در اثر این دعا پسرتان بر پوریای ولی پیروز شود و پس از آن مسجد را ترک می‌کند.
صبح روز نبرد در حالی که تمام مردم در میدان شهر جمع شده بودند، شاه بر تخت نشست و کشتی دو پهلوان را زیر نظر گرفت. ابتدا پوریای ولی با چند کشتی‌گیر در افتاده و همه آن‌ها را خاک می‌کند و سپس به طرف پهلوان هندی رفته و همان ابتدای کار می‌فهمد که پهلوان جوان در دست او خوار و زبون است. در آن لحظه به یاد درددل و دعای پیرزن افتاده و عمدا کاری می‌کند که پهلوان هندی پشت او را خاک کند.
گویند: از همین جا بود که پهلوان محمد خوارزمی "پوریای ولی" شد و در آن لحظه که به زمین افتاد همه کون و مکان را دید و آن چه نهفته و پنهان بود بر او آشکار گشت.
علی انسانی شاعر ادبیات آیینی و مرثیه‌سرای اهل بیت‌(ع) این داستان را در مثنوی دو کشتی این گونه به نظم درآورده است:
صبح جمعه رسید و روز نبرد
سوی میدان شهر روی‌ آورد
پنجه در پنجه حریف افکند
کمر او گرفت و در جا کند
خواست تا کوبدش به رو به زمین
هاتفی از درون صدا زد، هین
هان که مغلوب ما و من نشوی
غافل از حال پیر زن نشوی
اشک او بین که بر رخش جاری است
تیر آه کمان قدان کاری است
زنده کن یاد پهلوانان را
تیغ اگر داشتی مبر نان را
نفس، سرکوب کن یلی این است
مکتب مرتضی علی(ع) این است
دل در آن گیر و دار یکدله کرد
از درون با خدا معامله کرد
ماند در حلقه یلان به یلی
نام آن فحل پوریای ولی

*مجتبی کمپانی


برچسب ها :